اسلام و معمای پیچیده هستی
سیدمحمد خیرخواه
انسان از آغاز پیدایش خود با افکار و خیالات گوناگون همراه بوده و سؤالهای مختلف در فکر و ذهنش جلوه گر شده که به اکثر آنها هنوز هم نتوانسته با کمک عقل و تجربه خود جواب قانع کنندة را ارائه کند و او بیشتر شبیه مسافری بوده است که در طول سفر کوتاه و محدود خود بعضاً خود را هم گم کرده و حتی همین مسافرت خویش را نیز از یاد برده و فراموش کرده که او مسافری بیش نیست که در مسیر یک مسافرت کوتاه و محدود و تاریک و پر ماجرا قرار دارد. که این سفر او در حقیقت از بدو پیدایش و انعقاد نطفه او (*) آغاز تا تکمیل و تکوین مراحل دیگر حیاتش (انعقاد نطفه در رحم مادر، تشکیل و تکوین جسم و جان، تولد و رشد دوران طفویت و جوانی، پیری و مرگ همه و همه این مراحل را شامل گردیده و تمام این مراحل زندگی او شامل همین مدت کوتاه سفر او بوده که با یک محاسبه سطحی میتوان دانست که مدت این سفر چقدر کوتاه و محدود است و آیا این سفر کوتاه و پردردسر قابلیت این همه ادعاها و ماجراجوئی های پرطمطراق را دارد؟ که انسان به آن تفاخر کند؟ چه انسان مثلیکه در این سفر کوتاه خود تنها است او در تمام مراحل زندگی خود هم تنها و غریب بوده که همیشه این تنهائی با او همراه است، در بطن مادر، در زمان تولد، در بستر مرگ، در قبر و گورستان، بعد از مرگ در روز آخرت، و حساب، در محشر در روزیکه هر شخصی از برادر مادر پدر، دوست فرزند و همسر خود گریزان بوده و هر کسی گرفتار اعمال خودش بوده و به دیگری نمیرسد (یوم یفرَّ المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لکل امرءٍ منهم یومئذ شأنُ یغنیه)(*) این انسان در همه این مراحل تنها بوده مگر همین انسان ضعیف و تنها بعضاً با ادعاهای بزرگ و پرطمطراق که به تعبیر شیخ سعدی علیه الرحمه که چه زیبا حالت او را بیان کرده و فرموده:
از جان بیرون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آروزست
بردرگهی که نوبت ارنی همی زنند موری نه ای و ملک سلیمانت آرزوست
فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وانگه قرب موسی عمرانت آرزوست
انصاف راه خود ز سر صدق داده اند
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست
برخوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل مگس رانت آرزوست
هر روز از برای سک نفس بو سعید
یک کاسه شوربا و دوتا نانت آرزوست
سعدی در این جهان که توئی ذرّه وار باش
گردل بنزد حضرت سلطانت آرزوست
و بتائید گفته سعدی علیه الرحمه مولانای بلخ رحمه الله علیه چه زیبا گفته است:
ای برادر مزرع نا کشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپند همچون برف نیست
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان بارش کند ناید بکار
جان شو واز راه جان جان را شناس
یاربینش شو، نه فرزند قیاس
همین انسان پر ادعا و مغرور با همه ادعاها این چنین اجباراً روزی بنزد پروردگار خود میرود (*) مگر او چه بسا که در بین همین راه مسافرت کوتاه خود نیز بمقصود حقیقی خود نرسیده بلکه به دروغ بعضاً فریاد اناالحق سر داده و باعث رنج و مصیبت به خود و دیگران نیز میگردد ولی انسان وارسته و به تعبیر سعدی «رح» (ذرّه وار) و به تعبیر مولوی «رح» (مزرع ناکشته) آن انسان است که از خود بریده و بخدا رسیده و خود را در مقابل هستی و وجود خالق یکتا هیچ بحساب نیاورده که این موجود وارسته از نظر مولانا بلخ چنین شخصیتی است که در ذیل اورا چنین به معرفی میگیرد:
آدم اسطرلاب اسرارعلو است
وصف آدم مظهر آیات اوست
هرچه دروی می نماید عکس اوست
همچو عکس ماه کاندر آب جوست
چون مراد حکم یزدان غفور
بود در قدمت تجلی و ظهور
بی ز ضدی ضد را نتوان نمود
وان شهی بی مثل را ضد نبود
پس خلیفه ساخت صاحب سینه ای
تا بود شاهینیش را آئینه
و در جای دیگر باز چنین میگوید:
روزها فکر من این است و هم شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
بکجا می روم آخر ننمائی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
بهوای سر کویش پروبال بزنم
همین انسان ناآرام و بی تاب و توان را چه چیزی میتواند آرامش و سکون روحی و روانی ببخشد؟ بدون شک مرجع که میتواند جواب همة این سؤال های انسان را داده و برای انسان پریشان و مضطرب آرامش روحی و روانی را ارمغان دهد.
اعتقاد انسان بوجود خالق یکتاه و باور و یقین کامل او به وحی الهی بوده که میتواند همه این معمای پیچیده هستی را برایش حل نموده و راز و رمز مرگ و حیات را برای انسان واضح و روشن سازد. و سؤالهای بغرنج و همیشگی انسان را پاسخ کامل و قانع کننده بدهد و به سؤالهای که از کجا آمده ام؟ و بکجا میروم، چرا آمده ام، هدف از خلقت و پیدایش من چه بوده و به چه هدف آفریده شدم؟ همه این سؤالات را ایمان و اعتقاد راسخ انسان به مبدأهستی و وحی الهی میتواند جواب قناعت بخش ارائه کند. زیرا اگر ایمان و اعتقادی برای انسان وجود نداشته باشد در این حالت، وجود هستی، خلقت کائنات و عالم، ادامه زندگی انسان همه و همه گنگ و بی مفهوم می نماید و هدف از ایجاد و پیدایش عالم هستی، خلقت انسان دوام زندگی بشر در روی کرة زمین محدودیت عمر انسان که روزی انسان تولد شده و تا خواسته باشد بخود آید پیر و فرسوده گردیده و ناگهان مرگ به سراغش می آید و بساط زندگی اورا بر می چیند و این روند بهمین صورت ادامه پیدا میکند دیگران از ما پیشتر آمدند و رفتند.
ما آمدیم تا برویم تا دیگرانی که بعد از ما می آیند آنها هم بهمین طور بیایند و بروند و این روند بهمین صورت ادامه پیدا کند و این تسلسل الی ماشاءالله باقی بماند. اگر نعوذ باالله خدا، آخرت، حساب و کتاب در میان نباشد در این صورت زندگی و حیات بشر بی مفهوم است. یعنی چه؟ هر کس بیاید چندتن جو، و گندم برنج، لوبیا تولید کرده و مصرف نماید و بعداً بساط خود را برچیده و به دیار نیستی و عدم رهسپار گردد؟
از آن گذشته طوریکه اشاره نمودیم هزاران آواز و اصوات متنوع که از اعماق و جود هر انسانی عاقلی راجع به راز و رمز حیاتش بگوش دل او زمزمه کرده و از او خواهان جواب قانع کننده بوده تا باالوسیله این جواب قانع کننده بتواند قلب و ضمیر پریشان او را آسایش و آرامش بخشیده و اضطرابات روحی و روانی او را مرتفع سازد سوالهای همیشگی شبیه یکدیگر از قبیل اینکه این عالم چیست؟ بشر چه موجودی است؟ چرا بوجود آمده و از کجا آمده و چرا آمده آیا مرگ پایان زندگی است؟ حیات اولی چطور آغاز شده؟ مرگ انسان چیست؟ آیاغیر از این زندگی زندگی دیگری هست؟ و هزاران سؤال دیگر که این سؤال ها و امثال آنها همه از آغاز خلقت و آفرینش انسان تا امروز مطرح بحث بوده و تا آخرین روز حیات بشر و الی الابد نیز مطرح خواهند بود.. جواب این همه سؤال ها را فقط ایمان و اعتقاد انسان بوجود خدای پاک و یقین و باور کامل او به وحی الهی میتواند بخوبی ارائه کند و برای انسان تسکین و آرامش روحی بیافریند و روح و روانش را مطمئن سازد. و گر نه انسان کاملاً در خلاء فکری و جهان نا امیدی و یأس قرار گرفته و راه نجاتی هم برای خودش جستجو و سراغ کرده نمیتواند بلکه او همیشه سرگردان و پریشان خواهد بود. هرچند خود را به این سو و آن سو زده ماننده مرغ سربریده ناآرام و خون چکان نمیداند که چه بوده و چه خواهد شد و چه کرده و چه خواهد کرد. که در حقیقت هدف از بعثت انبیاء الهی از آدم (ع) تا خاتم (ع) همه این بوده که برای همه این سؤالهای بغرنج و پیچیدة انسان جواب اساسی و قانع کنندة را با خود بیاورند تا بشریت مضطرب و پریشان را قناعت دهند و سبب آرامش روح و روان او گردند یقیناً هر نوع جواب دیگری علاوه بر اینکه نمیتواند قناعت بشر را حاصل کند. بلکه باعث اضطراب و تشویش های بیشتری نیز برای او میگردد چه در درون هر سؤال سؤال دیگری نهفته بوده و جواب طلب می باشد. لذا یگانه مرجع که میتواند جواب همه این سؤال ها را بدهد ایمان و اعتقاد کامل انسان به دین برحق و وحی الهی بوده که میتواند جواب همه این سؤالها را بخوبی ارائه کند و انسان را روحاً آرامش بخشد.
و بمصداق آیه قرآن که فرموده (الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب) آنهائیکه ایمان آوردند و عمل نیک و صالح انجام دادند خوشا بحال شان که عاقبت بخیر خواهند بود.
ادامه دارد. . .
منابع:
قرآن کریم سورة انسان آیه دوم
قرآن کریم سورة عبس آیه 37 – 34
کلیات سعدی
مثنوی مولوی
قرآن کریم سورة انشقاق آیه 6
قرآن کریم – سورة رعد آیه 29 – 28
سیدمحمد خیرخواه
sm_kh2003@yahoo.co.uk